بز زنگوله پا
چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۲ ق.ظ
گرگ رفت و کمی بعد برگشت و باز در زد. بچه ها پرسیدند «کیه؟» گرگ صدایش را نازک کرد و گفت «منم, مادرتان, زود در را وا کنید. به پستان شیر دارم و به دهان علف.» بچه ها از درز در نگاه کردند و گفتند «دروغ نگو! دست مادر ما سفید است؛ اما دست تو سیاه است.»
گرگ راه افتاد یکراست رفت به آسیاب. دستش را زد تو کیسة آرد و زود برگشت در زد و باز همان حرف ها را تکرار کرد. بچه ها از درز در نگاه کردند و گفتند «دروغ نگو! پای مادر ما قرمز است؛ اما پای تو قرمز نیست.» گرگ رفت به پاهاش حنا بست و وقتی حنا خوب رنگ انداخت برگشت در زد.