بچه غول
پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ
بچه غوله از وقتی به دنیا آمده بود، آب
بازی نکرده بود، از آب خوشش آمد. نشست وسط رودخانه. یک سنجاقک افتاده بود
توی ردوخانه. بالش خیس شده بود و نمی توانست خودش را از آب بیرون بکشد.
بچه غوله با دست زیر آب رودخانه زد و آب ها را پاشید هوا و گفت: « منه! منه! » سنجاقک همراه یک قطره ی آب، رفت توی هوا و افتاد روی یک برگ.
- ۹۵/۰۷/۲۹
- ۸۸ نمایش