مترسک ترسو
يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۲ ق.ظ
روزها به همین شکل گذشت. تا اینکه یک روز
خروس مزرعه اومد کنار مترسک نگاهی به چشمهای غمگین و دکمه ای مترسک انداخت و
گفت: هی مترسک! برای چی جلوی پرنده ها را نمیگیری؟ چطور بگیرم. من میترسم
اونها با نوکشان من را تیکه تیکه کنند.
خروس گفت: نترس، آنها اگر از تو
شجاعت ببینند این کار را نمیکنند. تو باید از خودت شجاعت نشان بدهی و گرنه
صاحب مزرعه تو را از بین میبرد و یک مترسک جدید در مزرعه میگذارد. میدونی
تا همین حالا هم که گذشته چقدر به مزرعه آسیب رسیده.