قصه زیبای کفشهای نو
۱۱
مهر
یکی از روزهایی که طبق معمول جلوی مغازه
آمد دید که یک جفت کفش کتانی سفید و صورتی خیلی قشنگ داخل ویترین گذاشته
شده است. خیلی از آنها خوشش آمد و با خودش فکر کرد که اگر می”‹توانست این
کتانیها را بخرد چقدر خوب میشد.
برای همین وقتی به خانه رسید بدون معطلی موضوع کفشها را به مادرش گفت و از او خواست که کفشها را برایش بخرد.
- ۰ نظر
- ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۱:۰۳
- ۸۳ نمایش